شهرداری و قوه قضاییه درباره مجوز تخریب «خانه ولیالله پیرنیا» پاسخگو باشند
به گزارش ایسنا، املاک پیرنیا شامل پنج پلاک و یک حمام است که مالکیت بخشی از آنها با شهرداری و دانشگاه علوم پزشکی تهران بوده اما خانه مهدی و ولیالله پیرنیا به همراه حمام خانوادگی، مالک خصوصی دارد. میراث فرهنگی استان تهران پیشتر این خانه را از بناهای واجد ارزش و تخریب آن را ممنوع اعلام کرده بود اما مالک بنا با شکایت به دیوان عدالت اداری موفق به ابطال حکم اداره کل میراثفرهنگی استان تهران شد و اکنون این بنا که بخشی از هویت معماری تهران محسوب میشود، به دلیل سیاستهای نادرست در فهرست ساختمانهایی قرار گرفته که ممکن است بهزودی تخریب شود.
چندی پیش نیز ۱۰۰ کنشگر میراث فرهنگی و کارشناسان حوزه معماری، شهرسازی و میراث فرهنگی در نامهای به رضا صالحی امیری، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، خواهان جلوگیری از تخریب خانه تاریخی ولیالله پیرنیا شدند و تاکید کردند که طبق اسناد امضاء شده وزارت میراث، خانه ولیالله پیرنیا در مجاورت ۶ اثر ثبت ملی و ۱۶ اثر واجد ارزش بوده و در حریم آثار ملی ایران قرار داشته و تخریب این عمارت غیرقانونی است.
ایکوم ایران (کمیته ملی موزهها) نیز شصت و هفتمین نشست خود را به این بهانه، به «حفاظت میراث شهری» با بررسی نمونه موردی خانه ولیالله پیرنیا اختصاص داد. در این نشست که با حضور اسکندر مختاری ـ پژوهشگر و کارشناس حوزه میراث فرهنگی ـ و احمد محیط طباطبایی ـ مدیر ایکوم ایران ـ جمعی از متخصصان و علاقهمندان به حوزه میراث شهری همراه بود، موضوعاتی همچون چالشهای حفاظت از بناهای تاریخی، نقش هویت شهری در توسعه پایدار و موانع حقوقی و اجرایی در حفظ آثار ارزشمند بررسی شد.
در این نشست، مختاری با اشاره به وضعیت اسفبار بسیاری از خانههای تاریخی تهران، تأکید کرد که حفاظت از این بناها تنها به معنای حفظ دیوارها و سقفها نیست، بلکه تداوم بخشیدن به هویت و تاریخ شهری است که در میان ساختوسازهای بیرویه در حال محو شدن است.
احمد محیط طباطبایی در جریان این نشست در سخنانی کوتاه گفت: ما در شهری زندگی میکنیم که جریان زندگی در آن، بخشی از هویت و حافظه تاریخی ماست. این حافظه را نمیتوان مخدوش یا پاک کرد و سپس از ابتدا ساخت. شهر تنها مجموعهای از بناها و خیابانها نیست، بلکه خودِ آن یک موزه زنده است؛ میدانها، خیابانها، گذرها و ساختمانها، همگی بخشی از میراث شهری هستند. بنابراین، حفاظت از میراث شهری در واقع حفاظت از آینده شهر و تداوم حیات فرهنگی آن است. دکتر مختاری، یکی از شخصیتهای برجسته در حوزه میراث فرهنگی تهران هستند. سالها در حوزه حفاظت و نگهداری از بافت تاریخی شهر فعالیت کردهاند و در دورهای معاونت حفظ و احیای میراث استان تهران و ریاست محور فرهنگی ـ تاریخی تهران را بر عهده داشتهاند. علاوهبر این، ایشان پژوهشگری صاحبنظر در زمینه میراث شهری به شمار میروند. موضوعی که بار دیگر مورد توجه قرار گرفته، اتفاقاتی است که در هفتههای اخیر برای خانهها و فضاهای تاریخی شهر رخ داده است، بهویژه در مورد خانه «پیرنیا».
دانشگاه آزاد روی کوههای البرز؛ مثل زخمی است که شهر را تراشیدهاند
اسکندر مختاری نیز با موضوع حفاظت از میراث شهری سخن گفت و افزود: در مجموعه میراث شهری، مسئلهای که باید به آن توجه شود، این است که چطور میتوان به حفاظت از این میراث پرداخت. میراث شهری در واقع بخشی از میراث فرهنگی است که در یک محدوده مکانی به نام شهر قرار گرفته است. این محدوده میتواند یک بخش از شهر باشد یا تمام آن را شامل شود. اما سوال اینجاست وقتی از میراث فرهنگی صحبت میکنیم، فقط دنبال یک ساختمان هستیم که کاشیکاری قدیمی داشته باشد؟ یا باید به مفاهیم گستردهتری فکر کنیم؟
او اضافه کرد: برای مثال، در مورد تهران، نخستین لایه از میراث، میراث طبیعی آن است. کوههای البرز که در پسزمینه تهران قرار دارند، بخشی از این میراث هستند. اگر این تعریف را بپذیریم، آیا دانشگاه آزاد میتوانست در کوه چنین دخالتی کند؟ الان مثل زخمی است که شهر را تراشیدهاند. ساختمانی که بدون توجه به هویت منظر شهری ساخته شده است. برنامههای توسعهای که در تهران اجرا شدهاند، تا حرم امام (ره) هم امتداد یافتهاند. آیا سازمانهای مرتبط، مانند منابع طبیعی، نباید در این موضوع ورود میکردند؟ آیا نباید کسانی که مدافع ارزشهای میراثی هستند، در این زمینه مداخله میکردند؟
چه اتفاقی برای رودخانههای تهران افتاده است؟
این مرمتگر ادامه داد: یکی دیگر از بخشهای مهم میراث تهران، رودخانههایی است که روزگاری بخشی از هویت این شهر بودند اما امروز چه اتفاقی برای آنها افتاده است؟ تنها جایی که هنوز بستر طبیعی خود را حفظ کرده، همان محدودهای است که در باغ سرخه قرار دارد. باقی رودخانهها بهطور روزانه بیشتر و بیشتر تصرف شدهاند و به فضای ساختوساز شهری اضافه شدهاند. یادم میآید زمانی برای طرحهای ساحلی برنامهریزی شده بود، اما امروز آن فضاها به ایستگاههای تاکسی و ترمینالهای حملونقل تبدیل شدهاند. حالا ۲۴ ایستگاه تاکسی در نقاطی مانند تجریش، پردیس، کرج، جنتآباد و جاهای دیگر ساخته شده است. در این میان، آن فضاهایی که هویت داشتند، گم شدهاند.
تهران انگار تصادفی وحشتناک را پشت سر گذاشته است
مختاری با بیان اینکه چشمهها از دیگر مواردی است که نابود شدهاند، گفت: یکی از چیزهایی که هر روز توجهم را جلب میکند، نقاطی است که روزی چشمه بودند. جایی که شاید خیلی از ما به آنجا سر میزدیم اما حالا خبری از آن چشمهها نیست. چشمههایی که هزاران سال وجود داشتند، اکنون نابود شدهاند و هیچکس مسئولیت آن را به گردن نمیگیرد. اینها همه بخشی از میراث شهری ما بودند. امروز وقتی به تهران نگاه میکنم، انگار که به بدن یک مجروح نگاه میکنم؛ شهری که انگار تصادفی وحشتناک را پشت سر گذاشته است. اما چرا این شهر اینگونه شده؟ چرا بچههای این شهر دیگر نمیتوانند در جاهایی که روزگاری پر از زندگی بود، بازی کنند؟ ما در این شهر، چیزی بیشتر از ساختمانها را از دست دادهایم. همه ما میدانیم که تهران بر پایهی تمدن ری شکل گرفته است اما آیا امروز به این تمدن توجهی میشود؟ نطفهی یک کلانشهر را که مدعی هستیم «امالقرای شهرهای جهان اسلام» است، خشک کردهایم، اما کسی ناراحت نیست. انگار که این اتفاقات اصلاً مهم نیستند.
قناتهای تهران به فاضلاب ریخته میشود
مختاری ادامه داد: مسئله دیگر، قناتها هستند. تهران پر از قناتهایی بود که حالا یکییکی از بین میروند. ساختوسازهای جدید، مسیر قناتها را بستهاند و حالا آبهای زیرزمینی به فاضلاب ریخته میشوند. بسیاری از برجها و ساختمانهای جدید، قناتها را مسدود کردهاند و حالا مجبورند آب را پمپاژ کنند. آبهای ارزشمندی که میتوانستند سفرههای زیرزمینی را تغذیه کنند، حالا در امتداد فاضلابها ناپدید میشوند. وقتی که این اتفاقات رخ میدهد، هیچ نهادی مسئولیت آن را بر عهده نمیگیرد. نه شهرداری، نه وزارت مسکن. من شخصاً چند بار به سامانه ۱۳۷ شهرداری زنگ زدم و مسئله را مطرح کردم. اما پاسخ آنها این بود که اصلاً متوجه نمیشوند من چه میگویم! وقتی گفتم آب قنات در شهری مثل تهران، که بهشدت تشنه است، دارد به فاضلاب ریخته میشود، هیچکس آن را جدی نگرفت. حتی زمانی که رئیس شورای شهر را به محل آوردم و خبرنگاران خبرگزاریهایی مانند ایسنا را دعوت کردم، هیچ اتفاقی نیفتاد. هیچکس نمیداند مسئول کیست و چه کسی باید پاسخگو باشد.
این مرمتگر و پژوهشگر میراث فرهنگی، معماری و شهرسازی اظهار کرد: ما وقتی میگوییم که نباید ۲۰ متر یا ۱۰ طبقه زیرزمین ساخته شود، منظورمان این است که وقتی به یک پروژه مجوز داده میشود که شامل ساخت طبقات زیاد زیرزمین است، در حقیقت، تاثیرات منفی زیادی به همراه دارد. برای مثال، وقتی که پنج یا حتی چهار طبقه زیرزمین اضافه میشود، نه تنها خاک و قناتها و منابع طبیعی آسیب میبینند، بلکه درختهای قدیمی که سالها در یک منطقه رشد کردهاند، از بین میروند. این درختان، مانند درختان هزار ساله که در کوچههای جماران رشد کردهاند، به راحتی نمیتوانند جایگزین شوند. این تأثیرات، تنها مربوط به طبیعت نیست بلکه بخشهای تاریخی و فرهنگی منطقه را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
او با بیان اینکه باغات و رودرهها از دیگر میراث طبیعی هستند که میتوان بسیار درباره آنها سخن گفت، افزود: رودره (رود دره) فرحزاد یک ظرفیت طبیعی برای گذراندن اوقات فراغت است، زمانی که طرحهای رودرهها مطرح شد، کسی از چنین ظرفیتی آگاه نبود و افرادی از جمله آقای میرفندرسکی این طرحها را آغاز کردند. اجرای این طرحها مانند فرحزاد یا بوستان گفتوگو ثروتی را به شهر افزون کرده است.
این مرمتگر ادامه داد: در گذشته، بسیاری از طرحهای عمرانی و توسعه شهری توجهی به این مسائل نداشتند، ولی اکنون باید به این حقیقت پی ببریم که حفاظت از میراث شهری و تاریخی تنها به حفظ ساختمانهای قدیمی محدود نمیشود، بلکه باید به حفظ فضای عمومی و اجتماعی شهرها نیز توجه کنیم. برای مثال، در منطقهای که من در آن زندگی کردهام، بسیاری از خانهها که در آنجا خاطرات زیادی داشتم، دیگر وجود ندارند یا به طور کامل تغییر کردهاند. اما مدرسه و کتابخانه و پارک قدیمی را یافتم. بنابراین باید روی حفاظت از فضاهای عمومی حساسیت بیشتری داشته باشیم چون ما از یک مدرسه تعداد زیادی خاطره دارند و به آن مدرسه افتخار میکنند.
آموزش و پرورش عاجز است که از یک یادگاری دوران امیرکبیر نگهداری کند؟
مختاری در جریان صحبتهایش به وضعیت مدرسه دارالفنون اشاره کرد و توضیح داد: یکی از مهمترین مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد، حفظ میراث تاریخی همچون دارالفنون است. این مدرسه تاریخی که یکی از قدیمیترین مدارس آسیا به حساب میآید، باید در برابر تغییرات و تخریبهای احتمالی محافظت شود. سیستم آموزش و پرورش این مملکت عاجز است که از یک یادگاری دوران امیرکبیر نگهداری کند؟ این مملکت به دارالفنون مدیون است. هربار هم یک کاربری به آن دادند اما یک بار به یک مرمتگر درست و حسابی سپرده نشد. میراث فرهنگی هم دو بار هزینههای هنگفت برای مرمت این مدرسه اختصاص داد، اما به جایی رسیدیم که پول نداشتیم و آموزش و پرورش یک قدم برنداشت. با این حال، آنطور که باید از این میراث تاریخی و فرهنگی محافظت نمیشود.
او ادامه داد: امروز اگر تلویزیون بخواهد فیلمی درباره تهران قدیم یا دوران جنگ بسازد، لوکیشنهایش را از کجا پیدا کند؟ ما آنقدر هویت شهریمان را تخریب کردهایم که حالا برای پیدا کردن یک مکان مناسب برای فیلمبرداری، مجبور میشویم به باغی در شهریار برویم و آنجا را شبیه تهران قدیم کنیم. در حالی که در گذشته هر گوشه از این شهر، خودش یک لوکیشن زنده و واقعی بود. در بسیاری از موارد، همانطور که در سریالها یا فیلمها دیده میشود، لوکیشنهایی که برای بازسازی تاریخ استفاده میشوند، حتی در مکانهای تاریخی اصلی نیستند. در همین راستا، ما میبینیم که فیلمهایی ساخته میشود که به نظر میرسد در دوران جنگ یا تاریخ معاصر باشند، ولی در واقع، مکانهایی که برای این فیلمها انتخاب میشوند، ممکن است هیچ ربطی به تاریخ واقعی آن دوران نداشته باشند. برای مثال، سریالی که در یکی از باغهای شهریار ساخته میشود، در حالی که در آن دوران، اصلاً چنین باغهایی در آن منطقه وجود نداشته است. یا مثلا تمام اتفاقاتی که در سریال «سرزمین مادری» رخ داده، در میدان بهارستان فیلمبرداری شده است. در مقابل، وقتی فیلمهای کارآگاه پوآرو را میبینیم، متوجه میشویم که تمام لوکیشنهای تاریخی، با همان هویت و بافت گذشته، هنوز حفظ شدهاند و این یعنی میراث شهری و حفاظت از آن.
این پژوهشگر اظهار کرد: این مشکلات، فقط به مسائل فیزیکی و کالبدی مربوط نمیشود. میراث شهری شامل وجوه محتوایی و معنوی نیز هست، مانند موسیقی، آداب و رسوم، شعر و فرهنگ مردمی که در یک شهر جریان دارد. به همین دلیل، هر کدام از ما که با این میراث روبهرو میشویم باید به آن احترام بگذاریم و بدانیم که هر ساختمان، هر مکان و حتی هر فضای عمومی شهری، یک روایت و یک تاریخچه خاص دارد که برای هویت شهر ضروری است مانند خانه نیما، خانه پیرنیا، خانه شاملو، خانه فروغ و… که برای ما تعلق مکان ایجاد میکنند. حفاظت از میراث شهری نیازمند شناخت عمیق و احترام به تاریخ و فرهنگ هر شهر است. اگر ما این شناخت را نداشته باشیم، در حقیقت به جای حفاظت از این میراث، تخریب آن را رقم میزنیم. باید درک کنیم که این مکانها، نه تنها برای ما، بلکه برای نسلهای آینده نیز اهمیت دارند.

مختاری گفت: اخیرا، با دانشجوها به اطراف میدان بهارستان رفتیم تا روی این فضا کار کنیم و درباره هویت تاریخی آن تحقیق کنیم. در این میان، متوجه شدم که یک عده بدون درک درستی از تاریخ این مکان، تغییراتی در آن ایجاد کردهاند. ساختمانها را تخریب کرده و آجر روی آجر گذاشتهاند بدون اینکه بدانند این تغییرات چه تاثیری بر هویت تاریخی فضا میگذارد. وقتی با آنها صحبت کردم، مشخص شد که اصلاً آگاهی ندارند که این باغچهها و این فضا چه اهمیتی دارد. اما مگر اینجا جای بازی بچههاست؟ مگر نمیدانند که این میدان، محل تجمعات و میتینگهای تاریخی در دهه ۳۰ بوده؟ اینجا پارلمان قرار داشته است، تصمیمات مهمی در آن گرفته شده است، اعتراضات و تجمعاتی در آن شکل گرفته و حالا، بدون هیچ شناختی از گذشته، دارند در آن دستکاری میکنند. چرا کسی نمیپرسد که این فضا چه بوده، چه هویتی داشته و چه رویدادهایی در آن رخ داده است؟ عکسهای هوایی دهه ۳۰ را که نگاه کنید، متوجه میشوید که هر گوشه از این منطقه، بخشی از تاریخ است، تاریخی که با خون و مبارزه گره خورده است. اما امروز، چنان در تغییرات شهری غرق شدهایم که انگار هیچکس نمیداند کجاست و در چه فضایی ایستاده است.
با زندان قصر چه کردهایم!
اما از نظر مختاری «مسئله فقط به میدان بهارستان ختم نمیشود»؛ او با اشاره به جریان «زندان قصر» اظهار کرد: ببینید ما با زندان قصر چه کردیم! سالها تلاش شد تا این زندان تخریب نشود، بلکه بازسازی و مرمت شود. در نهایت، برای سازمان زندانها یک فضای جایگزین فراهم شد و این مکان به شهرداری سپرده شد و شهرداری آن را به منطقه داد و آنها یک شخم اساسی در آن زدند، بعد از کلی سر و صدا برای کاربریهایی بیموردی که به آن مکان میدادند، از جمله لوکشین فیلمبرداری، محل فروش مبلهای دست دوم و … زندان قصر را به موزه تبدیل کردند و قرار بود به یکی از بهترین موزههای کشور که هم جنبه تاریخی دارد و هم تبدیل به یک فضای فرهنگی شود.
این پژوهشگر میراث فرهنگی تاکید کرد: مدرسه، زندان، دانشگاه، ساختمانهای عمومی، اینها فقط چند دیوار و یک سقف نیستند. هر کدام از آنها، بخشی از هویت شهری ما هستند. وقتی مدرسهای را که هزاران دانشآموز در آن تحصیل کردهاند، بدون هیچ فکری تخریب میکنیم و به جای آن، یک برج یا یک مرکز تجاری میسازیم، در واقع، حافظه جمعی یک محله را نابود کردهایم. وقتی دارالفنون را تنها به یک کالبد نیمهجان محدود میکنیم و برای حفظ آن، هیچ اقدام جدیای انجام نمیدهیم، یعنی میراث خود را نادیده گرفتهایم.
او معتقد است: امروز، به نقطهای رسیدهایم که باید از خودمان بپرسیم «آیا توسعه شهری، باید به قیمت از بین بردن تاریخ و هویت شهر تمام شود؟ یا میتوانیم راهی پیدا کنیم که میان مدرنسازی و حفظ میراث شهری، تعادل برقرار کند؟»
این معمار و مرمتگر در ادامه صحبتهایش به جریاناتی که برای خانه ولیالله پیرنیا رخ داده است، اشاره کرد و گفت: وقتی به بحث میراث شهری برمیگردم، نمیتوانم از نقش خانوادهها در شکلگیری و تأثیرگذاری بر شهر بگذرم. برخی از این خانوادهها تأثیری عمیق و ماندگار بر تهران گذاشتهاند. هرچقدر درباره آنها بگویم، کم گفتهام. یکی از این خانوادهها، خانواده «مستوفیالممالک» است که هیچکس قدر آنها را نمیداند. این خانواده ملکی در بهجتآباد، باغی در ونک و مجموعهای از مسجد، سقاخانه و خانه در منطقه سنگلج ساختند. یکی دیگر خانواده معیری است و دیگری خانواده پیرنیا که شهر هنوز پر از نشانههای بجا مانده و لایههای تاریخی از این خانواده است. خانواده هدایت نیز در بخشهای مختلف تهران، از شمیران تا دیگر نقاط شهر، ردپایی دارند. اما ما طوری زندگی میکنیم که انگار همین حالا این شهر از نو ساخته شده و هیچ پیشینهای ندارد. درحالی که همین خانواده هدایت نه تنها در توسعه تهران نقش داشتند، بلکه مسجد، گورستان و درمانگاه نیز ساختهاند. خانواده پیرنیا نیز دقیقاً همین کار را انجام دادند و یکی از بهترین خانههای غیرحکومتی تهران را بنا کردند و خانه حسن پیرنیا را وقف اثرات پزشکی کردهاند.
او افزود: میرزا نصرالله نائینی، وقتی به تهران آمد، به جایگاه قابل توجهی رسید. او دو پسر داشت؛ حسن و حسین. حسن را در ۱۳ سالگی به مسکو فرستاد تا تحصیل کند. شاید بتوان گفت که او از پیشگامان بسیاری از تحولات بود. او پیشنویس قوانین متعددی را نوشت و اولین مدرسه نظام و علوم سیاسی را تاسیس کرد. با این حال، هیچکس مدرسه را به یاد نمیآورد، انگار که هر چه گذشته فراموش شده است. من که تاریخ حسن پیرنیا را مرجع قرار میدهم، اگر بخواهم درباره چیزی اطلاعات دقیق داشته باشم، به اسناد معتبر این فرد مراجعه میکنم. اما متأسفانه دیگر کمتر کسی به این گذشته استناد میکند.
مختاری درباره مجموعه خانههای پیرنیا توضیح داد: پسران حسن مانند داود، مهدی، هرمز و ولیالله خانه دارند، پایینتر از این خانهها مدرسه ژاندارک قرار دارد که گویی زمین آن را اهدا کرده و مابقی این مجموعه برای فرزندان حسین (برادر حسن پیرنیا) است. این آدمهایی که آن روزها تاثیرگذار بودند، امروز در سایه ماندهاند. این مجموعه خانهها مثل حلقههای یک زنجیر بودند و شهر را شکل دادند. اما حالا، فردی که به عنوان سرمایهگذار یا تصمیمگیرنده وارد این فضا شده، با سیاستهای شهری کاری ندارد. او فقط به دنبال برداشتن موانع است؛ موانعی که سد راه ساختوساز است. چطور این کار را میکند؟ از حریم میراث فرهنگی خارجش میکند، از قوه قضاییه احکام میگیرد، از شهرداری مجوز میگیرد و بعد، همه را به یک نفر دیگر واگذار میکند.
شهرداری و قوه قضاییه هم از تهران منتفع هستند؛ چرا فقط میراث فرهنگی باید درباره خانه پیرنیا پاسخگو باشد؟
این پژوهشگر ادامه داد: نتیجه این روند، چیزی نیست جز بیهویت شدن شهر؛ همان اتفاقی که در جاهای دیگر افتاده است، اینجا هم رخ میدهد. پلاسکو را که ساختند، محله از سکنه خالی شد. آنها تمام کسانی را که در آن فضا زندگی میکردند، پاک کردند. هر کس که در این ساختمان بود، مجبور شد آن را ترک کند. اولین تیر را در سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۷ به این محله زدند و بعد، این روند ادامه پیدا کرد. ساختوسازهای بیرویه، بدون در نظر گرفتن بافت تاریخی و اجتماعی، همان بلایی را بر سر این شهر آورد که در بسیاری از نقاط دیگر نیز شاهدش بودهایم. مسئله فقط مربوط به میراث فرهنگی نیست. این روند، تمام بخشهای شهر را تحت تأثیر قرار داده است. حفاظت از این میراث، تنها مسئولیت سازمان میراث فرهنگی نیست، بلکه تمام نهادها از جمله قوه قضاییه و شهرداری در این شهر زندگی میکنند و در قبال آن مسئول هستند. شهرداری و قوه قضاییه از این شهر منتفع هستند. فقط کافی است ببینید در یک سال چه مقدار درآمد کسب کردهاند. چرا باید فقط میراث فرهنگی درباره وضعیت خانه ولیالله پیرنیا پاسخگو باشد؟ سالهاست درباره «حق انتقال توسعه» صحبت کردهایم، اما آیا نتیجهای حاصل شده است؟
او اظهار کرد: اگر مالک یک بنای تاریخی متضرر میشود، باید امکان جبران برای او وجود داشته باشد. درباره این مسئله بارها بحث کردهایم، حرف زدهایم، تلاش کردهایم، اما هنوز نتیجهای نگرفتهایم. ایده این بود که اگر کسی مالک یک ساختمان تاریخی در منطقهای بود که نمیتوانست در آن ساختوساز کند، بتواند حق تراکم خود را در جای دیگری بفروشد. اما این سیستم راه نیفتاد، چون ساختارش پیچیده است و کسی حاضر نشد آن را به جریان بیندازد.
این مرمتگر تاکید کرد: اگر امروز خانه ولیالله خراب شود، فردا نوبت خانه مهدی، نصرالله، بعد داوود و بعد هرمز خواهد بود. این روند ادامه پیدا میکند تا جایی که دیگر چیزی از گذشته باقی نماند. اما چه کسی ضرر میکند؟ ضرر از این بالاتر که نمیتوانیم بچههایمان را در این کشور نگهداریم.
میخواهیم شهری بدون تاریخ و هویت داشته باشیم؟
احمد محیط طباطبایی نیز در ادامه این سخنان گفت: من در همان خانهای زندگی میکنیم که در آن به دنیا آمدم اما نمیتوانم مکانی که در آن درس خواندم و کودکیام گذشته است را به فرزندم نشان دهم. بنیاد شاهنامه از بین رفته، دبیرستانهای تاریخی تخریب شدهاند، مکانهایی که زمانی در آنها درس خواندهایم، امروز تبدیل به پارکینگ شدهاند. دبیرستانهایی که یکی از مراکز مهم آموزشی و تاریخی این شهر بودند، دیگر وجود ندارد. بسیاری از مدارس دیگر هم از بین رفتهاند. حتی میدان بهارستان هم دیگر آن میدان سابق نیست. کسانی که در این میدان کار میکنند، دیگر درکی از گذشته آن ندارند. وقتی یک شهر اینگونه تغییر میکند، وقتی ساختمانها بدون در نظر گرفتن گذشته تخریب و بازسازی میشوند، دیگر شاخصی برای تعریف هویت آن باقی نمیماند. من حتی نمیتوانم به فرزندم نشان بدهم که فلان مکان کجاست، چون هیچ نشانهای از آن باقی نمانده است. این همان مسئلهای است که باید دربارهاش فکر کنیم؛ آیا میخواهیم شهری بدون تاریخ و هویت داشته باشیم؟
انتهای پیام